صفحات

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

شق القمر




به نام خداوند آینه های شکسته

 تاریخ خود را تکرار می کند،
 پیامبر مجدد ظهور می کند
 ولی کوفیان جای او شق القمر کردند

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

یک روز آبی



به نام خداوند روزهای ارغوانی

عجب روزی بود امروز، فاکتور مربوط به حقوق ها امضا شد، اونم بعد از چند ماه پیگیری و این یعنی تزریق روحیه به کل تیم ، البته بماند که بالا گرفتن بحث بین من و آقای بهروز قبل جلسه مربوط به محتوا و بعد از آن مقداری طیف رنگی امروز را تغییر داد ولی بهترین خبر برام این بود که امیر حسین حسینی زنگ زد و گفت که از مخابرات تماس گرفتن و اعلام کردن که تلفن چهار بزرگمهر تا محل دستگاه (که هنوز نصب نشده) کشیده شده و بعد از نامه محرمانه ارتش به شهرداری جهت پارک باغ ملی این به معنی آن است که است که تیم اجرایی پیک آبی برق و تلفن30 نقطه رو تامین کردن اونم دقیقا قبل جلسه با شرکت طراحان با حضور آقای حامد مقدم و نکته مهم تر قبل از گرفتن هیچ وجهی به عنوان حق الزحمه و حالا باید از دوستان شرکت طراحان پرسید که چرا اونها 30 نقطه رو تکمیل تحویل ندادن واین جوابی که من و تیمم شش ماه است منتظر شنیدن اون هس واین جوابی که من و تیمم شش ماه است منتظر شنیدن اون هس واین جوابی که من و تیمم شش ماه است منتظر شنیدن اون هستیم ولی من که ...

پاورقی

-------------------------
فکر کنم امیر حسین و مازیار امروز از دستم ناراحت شدن ولی تماس امیر حسین و اون لبخند همیشگی دلم رو آروم کرد امید وارم مازیار هم چیزی رو به دل نگیره

شب سوم و مهدی میرداماد داره روضه خرابه می خونه اول نوشتم به نام خداوند آخرین روز ولی الان مینوسم....

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

شکریست با شکایت






زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

رندان تشنه لب را آبی نمی​دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

بین


به نام خداوند بین ا

خیر سرم تازه خوابیده بودم که موبایلم زنگ زد و آقای بهروز عجیب ترین سوال عمرم را ازم پرسید؛ "  آخرین مطلب وبلاگد چی بوده؟" منم گفتم " پیک آبی موقتا تعطیل می باشد" بعدش مشخص شد که این دوست عزیز ما در شرکت طراحان  پست قبلی ما رو دیده و بعدشم زنگ زده شهرداری و یک فاز اساسی به همه دوستان داده و دوستان هم زنگ زدن و یک فاز اساسی به ما دادن منم یک دو روزی مجبور شدم گوشی را خاموش کنم چون زیاد اهل فاز نیستم بیشتر با نول حال می کنم ادامش باشه تو پاورقی

مثل همیشه SMS زده و ازم خواسته که نیت کنم، می دونه که سمت راست انتخاب می کنم . دو بیت اول این غزل معروف برام میفرسته

هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد      خدایش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست      که آشنا سخن آشنا نگه دارد

تا حالا برام پیش نیامده بود که یک فال دو تا معنی داشته باشه تا امروز که تازه فهمیدم قضیه این دوبیت چیه.

ساعت 11 طه و زنگ و زد گفت دوربین پیدا شده یه چند تا جیغ بیشتر نزدم البته با چند تا لگد اضافه تا کاملا خالی بشم. دوش گرفتم و راه افتادم و تو راه به این فکر می کردم که هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد خدایش در همه حال از بلا نگه دارد ولی من خوب می دونستم که تو این یک هفته چه گندی زده بودم !!!!!

امروز به علت استفاده از واژه مستهجن لیلی در وبلاگ توسط دو نفر مورد مواخذه قرارگرفتم و محکوم شدم ولی کاش می دونستن که لیلی نام تمام دختران نیست ، لیلی برای من اتاق 212 شهرداری ، پلاک 100 و اون کسیه که امروز مدتی باهم اختلاط کردیم اون کسی که وقتی که بحثمون داغ شد یاد بیت دوم فال اون شب افتادم

پاورقی
--------------------------------
به علت دستور اماکن از ذکر هر گونه کلمه که به گونه ای موجود مونثی را درذهن شما تداعی کند معذوریم
چقدر از آدم های ملا لغتی بدم می یاد به خصوص اگر ک...ل باشه
خواننده محترم عکس فوق مربوط به خانمی است که فوت کرده . پس با خیال راحت مطلب رو بخون
خواننده محترم پیک آبی تعطیل نمی باشد و اون چیزی که تعطیله.........


۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

پیک آبی موقتا تعطیل می باشد



به نام خدای دلواپسی ها
شش ماه می گذرد و طرح پیک آبی افتتاح شده است البته نه بطور کامل، و من به رسم همیشه درست زمانی که اکثر مشکلات بر طرف شده است کنار می کشم و این را امروز به طور رسمی به آقای بهروز گفتم و تمام

پاورقی
-------------------------
تولدت مبارک خانمی ، امیدوارم همیشه شاد باشی




۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

نامه ای به لیلی

به نام خدای مجنون
سلام لیلی

چند ساعتی است که مراسم شهریاران تمام شده است و تو نیز رفته ای، و من در سکوت به تو فکر می کنم، به یاد اولین باری که تو را دیدم یادت هست، من مثل همیشه پر جنب و جوش و تو آرام و متین نظاره گر من ، یاد آن شب ها بخیر. دیدی که علیرضا دنبال نشانی تو بود ولی تو نگذاشتی بگویم تو را باید در رهروان یافت و شاید مثل دیروز در شهریاران.

نوشتم دیگر به تو نیاز ندارم و مجنون بودن برایم کافی است، نه دل زده نشده ام آخرهرجا که می نگرم لیلی ای به انتظار مجنونی نشسته ولی انگار دیگر مجنونی نیست و همه لیلی شده اند و ناز می فروشند.

می خواستم تو را سخت در آغوش بگیرم و بگویم که چقدر دلتنگم ولی انگار باز زمان سفر رسیده است و هنگامه کوچ است . راستی کوچ بهاری را یادت هست. بعد از مدت ها تو را دیده بودم و برایم چقدر سخت بود که تو رها کنم ولی از تو گذشتم و تو دوباره سراغم آمدی با آن لباس آبی، هنوز آن را به یادگار نگاه داشتم .ولی سخت تر آز آن کوچ تابستانه بود و ترس از سرمای پاییزی ولی آفتاب پاییزی باز تو را برایم به ارمغان آورد.و اکنون شب یلدا نزدیک است و این یعنی زمان کوچ پاییزی است دیگر نگران نیستم چون می دانم اگر مجنون بمانم تو را همراه با برف زمستانی خواهم دید برایم دعا کن که مجنون بمانم آنگاه دیگر بی نیازم


۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

مجنون



برایم همیشه مجنون بمان، دیگر نیازی به لیلی نیست



۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

حق


همیشه حق با لیلی ست

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

جاده




راهی که به بهشت میرود نزدیک است،
من به آن راه دور دست میروم
 راهی که تنها به تو میرسد

عرفان نظر آهاری

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

شمس



آرام سخن می گوید وهمه محو سخنان او هستند، پیرمرد اندکی صبر می کند و خطاب به او می گوید که خود برای گفتن چه داری اینها حرف هایی است که بوی مردگان را می دهد. واعظ سکوت می کند و از فردا دیگر حرفی نمی زند تا ...


دوباره آن شب دیدمش نگاهی به من کرد ولی این بار حرفی نزد ولی با نگاهش به من فهماند که تو چیزی برای گفتن نداری چه رسد به عمل و از آن شب هنوز کوچه گردم
پاورقی
-----------------------------------
می خواستم متن بالا بشه پاورقی و این مطلب بشه اصل مطلب ولی انگار که اصل مطلب چیز دیگریست

امروز روز تغییرات بود از حسامی تا شادکام و از فرش تا به عرش


۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

یک روز خرمالویی



به نام خداوند پاییز
تو فستیوال رنگی های پاییزی  تماشای یک درخت خرمالو که داره زیر آفتاب برق می زنه برای گذروندن یک روز کافیه
به خصوص اگه ساعت 8 صبح که سوار تاکسی داری می ری بهروز حسنی و خانمش رو که از استرالیا اومدن، و قرار بوده تو  بری دیدنش، رو ببینی

پاورقی
-------------------------
بی وتن تموم شد ولی به چه مزخرفی
جوانمرد نام دیگر توست ، نظر آهاری عالی مینویسه
ابوالحسن خرقانی
حرف هایی است برای نگفتن که نباید گفت و چه سخت است




۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

روز ارتباطات



از سر شب دارم فکر می کنم که چی بنویسم ولی هیچی به ذهنم نرسید تا اینکه حسن زنگ زد تصمیمی گرفتم در مورد ارتباط و رابطه بنویسم

@
اولین جمله ای که در مورد ارتباط به ذهنم میرسه این که ارتباط گوشیم یک طرفه شده
@@
ساعت حدود 5 صبح دیدم که برام ساعت 1 sms زده که براش فال بگیرم هر وقت دلمون میگیره برای هم فال میگیرم فالش بهم چسبید. این ارتباط sms و فال هم برای خودش عالمی داره ولی هنوز جواب نداده که چی شد فال رو دید یا نه
@@@
البته بماند که حسنم یک تک زنگ و یم sms ساعت 1 زد و یک حالی به ما داد
@@@@
دودلم برم مراسم ختم مادر بزرگ آقا داوود یا نه ، از آخر میرم، فامیلی گفتن و اصل فامیل بودن بر اساس ارتباط دیگه
@@@@@
گوشی یک طرفه چند تا تک میخوره، بعدشم یک sms که ازش بوی شیطنت یک ارتباط قدیمی بلنده ومیشه حدس زد که کلی داره از اینکه گوشی من یک طرفه شده کیف می کنه
@@@@@@
هم حسن و هم مازیار زنگ می زنن و احوال میپرسن یکی داره میره عروسی و یکی هم داره برای عروسی آماده میشه ، این دوتا ارتباط هم از برکت طرح پیک آبی که برام خیلی ارزشمند برای همین که تا حالا بی خیال حقوق شدیم

پاورقی
-------------------------
فردا دحو الارض و این یعنی عرفه نزدیک

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

یک روز بی اسم


به نام خداوند پدر
باد خنک یک روز پاییزی اونم تو صحن جمهوری،  زمزه زیارت جامعه و روز مخصوص زیارتی امام رضا برای اینکه تا آخر شب تو خودت باشی کافیه
@
مدتی که نمیدونم چم شده ولی حال هوای عجیبی دارم،  فقط دنبال یک بهانه هستم تا برم تو خودم و سکوت کنم. حتی اگر دستگاه 28 پیک آبی هم نصب بشه و بانک سپه هم یک چراغ سبزی برای نصب دستگاه تو فضا بیرونی بانک نشون بده ولی بازم اثری از خوشحالی نیست
@@
امروز داشتم عکس های قدیمی رو نگاه می کردم یه عکس پیدا کردم ماله بابا بود ماله دوران نامزدیش ، خیلی پیر شده خیلی
@@@
وقت یکی بی هوا بهت زنگ میزنه و درباره یه سری مسائل بی ربط باهات صحبت می کنه بدون که دلش برات تنگ شده و فقط می خواسته صدات بشنوه و یاد چیزی بیفته
@@@@
تلفنم از امروز صبح یه طرفه شد و این یعنی اگر کسی ساعت 3 شب تک بزنه دیگه امکانش نیست ساعت 4 جوابشه بدی
@@@@@
30 صفحه از کتاب بی وتن باقی مونده فقط 30 تا
@@@@@@
دیروز امیر از تهران زنگ و یه سری حرف زد که یادم نیست ولی دلم براش خیلی تنگ شده  تپل کچل
@@@@@@@
عرفه داره نزدیک میشه، عرفه، قربان، غدیر، عاشورا

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

راه تو را می خواند



به نام خداوند مسافران
@
چند روز از حادثه می گذره،اصلا خودش نیست وحسابی دمق،هر چی بهش اصرار کردم که با هم حرف بزنیم راضی نشد و جواب سر بالا داد.اخر شب بهم Sms زد و گفت" هیچ چیز اتفاقی نیست و پشت سر هراتفاق و حادثه سری است که گذشت زمان اون را برای تو مشخص می کنه و این نکته مخصوص تو است و بس"
@@
از پایین کوه به مقبره شهدا نگاه میکنم کلی آدم دارن می رن بالا،حتما باید حسابی شلوغ باشه و نشه زیارت کرد.از بالا به پایین نگاه می کنم تفاوت تغییرنظرم فقط  15 دقیقه بود همه تو دامنه مشغول کار خودشون هستند ولی سر قبور کسی نیست
@@@
ازم پرسید که معنی جمله " چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد" چیه بهش گفتم که فرقی نداره کی هستی ،کجا هستی و چه می کنی فقط این مهم که درست قدم برداری
@@@@

امروز شرکت طراحان قرار بود اول صبح دستگاه ترمینال بعد از چند ماه پیگیری نصب کنه. ساعت10 مازیار اومد و گفت با فردانیان هماهنگ کرده و قرار بره ؛ اوج کار ساعت 13 بود که آقای بهروز بهم زنگ زد و به خاطر نصب دستگاه من را به ناهار دعوت کرد ولی ساعت 13:30 زنگ زدن و گفتن که نصب  به مشکل خورده. همه اعصابشون خورد شده بود دستگاهی که ساعت 13 نصب شده بوده الان به مشکل خوره این یعنی که دستگاهی نصب نشده. بازم آقای بهروز شرمنده کرد  و زنگ زد به خود منجمی باورت میشه به خود منجمی  واجازه نصب رو گرفت البته بعد از 45 دقیقه فک زدن .گوشی رو که گذاشت فقط می خواست که چند تا فوش .... بده که نمی شود چون خانم جان قربانم اونجا بود.  بعدشم که مشخص شد آقای ساداتی مسئول روابط عمومی ترمینال که کلی روش حساب کرده بودیم زیرآب طرح زده و دبه کرده راستی می گن جانباز
ولی هیچ چیز اتفاقی نیست
و چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد
ولی انگار راه کربلا عوض شده است باید به google earth  سر بزنم. به هر حال دستگاه 27 پیک آبی هم نصب شد
امشب باید سری به دیوان خواجه بزنم تا ببینم راه من به کدام سمت است ترکستان یا بلغارستان

پاورقی
--------------------------------
این برداشت آزادی بود از چند اتفاق که امروز ربطش رو به هم فهمیدم
محمد حسن هم با خانم امیری ازدواج کرد
قاسمی و شاهی بازم ما رو پیچوندن
انگار از حقوق خبری نیست
فقط می خوام داد بزنم
کتابام هم رسید

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

امتحان



و اکنون وقت عمل است و زمان  تشخیص مرد از نامرد

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

روز نماها

نما اول دفتر معاونت توسعه اتوبوس رانی

مثل همیشه نگاه کردن به دور دست اونم از یک ارتفاع بلند برام لذت بخش بود حتی اگر این ارتفاع دفتر آقای قاسمی باشه در طبقه سوم ساختمان اتوبوس رانی و قرار باشه تا چند دقیقه بعد هم بازم من دور بزنه و اجازه نصب تجهیزات رو بهم نده ولی پنجره بزرگ رو به خیابان دانشگاه، کوهسنگی و درختان سر به فلک کشیده بیمارستان امام رضا اونم تو یک هوای پاییزی واقعا دلچسبه

نما دوم نماز خانه اداره فرهنگی آستان قدس

بعد از سلام نماز مغرب هنوز گیج حرف های آقای خوراکیان بودم ولی بازم ارتفاع و یک پنجره باز رو به حرم کافی بود تا قد قامت سلام نماز عشا سکوت کنم

ولی امروزنامه

@

پایه دستگاه سه راهنمایی به پل جوش خورد

@@

آقای قاسمی یکی از چرت ترین دلایل عمرم را برای مخالفت با نصب دستگا ها در ایستگاه های اتوبوس آورد ولی یه قولی برای ایستگاه چهارراه بزرگمهر داد

@@@

بازم دم حاجی صفدری گرم که دکه فلکه پارک رو هم هماهنگ کرد فقط مونده چهار راه بزرگمهر

@@@@

امروز رفتم پیش حاج رضا و در مورد معیار های انتخاب باهاش صحبت کردم و یه چند تا سوال جانبی بحث جالبی شد و نتیجش این شد که برای انتخاب باید سه دسته ملاک داشته باشی که من قبلا فقط دوتا شو می دونستم

1- معیار های استراتژیک یا همون خط قرمز ها

2- معیار هایی که باید در کنار هم قرار گیرند و بعد جمع جبری آنها مورد محاسبه قرار بگیرد و اگر نمره قبولی گرفت مشکلی نیست

3- معیار هایی که بودنشون بهتر است ار نبودنشون

@@@@@

ازامشب باید ملاک ها رو مکتوب کنم ، کار سختیه ولی باید شروع کرد


۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

زبان نگاه



نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست

تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست

گوش كن با لب خاموش سخن مي‌گويم

پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست

روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد

حاليا چشم جهاني نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه

اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست

اين همه قصه فردوس و تمناي بهشت

گفت و گوئي و خيالي ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به ديباچه عقل

هر كجا نامه عشق است نشان من و توست

سايه ز آتشكده ماست فروغ مه و مهر

وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست

پاورقی
--------------------
این شعر اولین بار تو فاطمیه از حاج محمود شنیدم و مدت ها زمزمه می کردم بعدش که گشتم دیدم ماله هوشنگ ابتهاج 

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

یک روز خوب

امروز روز خوبی بود و از نظر رنگی هم آبی روشن و آینه
ولی امروزنامه ما
@
مازیار ترکوند و ترمینال رو هماهنگ کرد این یعنی یک قدم مانده به اتمام طرح
@@
جلسه با اقای حامد و اقای بهروز عالی بود یعنی میتونه استارت یه سری طرح بزرگ باشه و این جلسه بهم نشون داد که میتونم یک سیستم من بشم
@@@
اگر بلیط گیر بیاد فردا میرم تهران با مازیار برای نمایشگاه تهران


یک روز رنگارنگ


به نام خدای روزهای معمولی
طیف رنگی امروز  از خاکستری شروع شد و به آبی رسید ولی با شنیدن خبر فوت آقای رسام مقداری کدر شد
ولی امروزنامه ما
@
دفتر قاضی زاده از صبح ما رو کچل کرد ما هم راحترین کارو کردیم و گوشی خاموش کردیم
@@
دستگاه 26 پیک آبی هم نصب شده اونم تو خیابان سعدی موند 4 تا دستگاه
@@@
فاکتور ها گم شد  اعصاب همه خورد بود ولی بعدش معلوم شد دوستمون ما در دفتر روابط عمومی اعمال قدرت کرده بودن
@@@@
جلسه مشترک با قاضی زاده و فردانیان و مهندس بهروز داشتیم که نتایج بدی نداشت
@@@@@
شنیدم دوتا از بچه دانشگاه داماد شدن و در مجموع 4 نفر از دوستان IT از جمع مجردین جدا شدن بماند که امروز مراسم ایمان هم بود ولی حسش نبود که برم
@@@@@@
امیر اومده بود مشهد ، دلم براش خیلی تنگ شده بود با بچه ها رفتیم ایرج میرزا کافه به یاد تماتم لحضات خوش قدیم خیلی دلم گرفت یادش بخیر عجب روزایی بود
@@@@@@@
الانم داشتتم چت می کردم که باز محکوم شدم به پیچیده بودن این از اون انگای نچسبه خداییش

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

یک روز خاکستری

به نام خداوند شیطان
روز داغونی بود امروز اونم بدجور،سه تا گند گنده زدم و فقط جاش تونستم با حاج رضا هماهنگ کنم تا برم یه سر پیشش سولاتم رو بپرسم
@
دستگاه 25 هم نصب شد ،روی دکه پست میدان احمد آباد فقط مونده 5 تا دیگه خدا خودش بخیر بگذرونه
@@
سر شب داشتم میلامو مرتب می کردم چند تا میل قدیمی رو دیدم و دوباره خوندم کاش آدما به نوشتهاشون وفادار بودن و لی حیف که نیستند
@@@
پرسپولیسم باخت ولی بازم روز گندی بود امروز

شهریاران کوچک





امروز بعد از چند ماه پیگیری طرح شهریاران کوچک برگزار شد البته بدون عمو پورنگ و آقاجون سلیمون بلکه با بچه های برنامه جمعه ها جمعمون جمع همون دایی بهنام و غوره. اونم پخش مستقیم از شبکه یک به هر حال پدرمون در اومد اما حواشی امروز
@
خیلی شلوغ بود تو محوطه گرادین هیچ جای نشستنی نبود
@@
همه منتظر آقا جون سلیمون بودن ولی دایی بهنام اومد
@@@
یکی باید  پدر و مادر را جمع می کرد بچه ها که همه گرم برنامه بودن
@@@@
خانمی که صدای غوره رو در می آورد کپی مریم خانم بود مو نمی زد
@@@@@
یه چنتا بچه ام گم شدن چه گریه ای می کردن ولی اون دوتا مادری که بچشون گم شده بود وضعشون از همه بدتر بود واسه همین همه اون دوتا را تحویل می گرفتن به خصوص آقای کیانی
@@@@@@
به هر حال خدا را شکر که تموم شد و راحت شدیم،  منتظر نیمه آذرم تا ماهم راحت شیم


۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

مبهوت




زمین مبهوت قدوم زمینیان است امشب

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

عیدانه



میلاد سلطان خراسان مبارک

دل های مشبک


به نام خداوند خورشید


زمینیان در آرزوی آسمان و اهل آسمان در حسرت حال و هوای اهل زمین، نمی دانم امشب هر شهر چه خبر است؛ یا بهشت بر روی زمین هبوط کرده است یا زمین و اهل زمین به معراج رفته اند، که اهل زمین آسمان در کنار هم در طوافند. به گمانم اگر شیطان هم عهدی نبسته بود اکنون در حال طواف بود.


امشب همه مهمان تو هستند و یمن قدوم تو غرق در سرورند. نمی دانم در این هیاهو هر کسی به دنبال چه می گردد عده ای مدهوش عطر سیب هستند و جماعتی مدهوش عطر یاس و من به دنبال دل خویش هستم که دیر زمانی است گم کرده ام.


امشب بوی بهشت از از زیر پای مردمان می آید نه مادران کافی است اندکی درنگ کنی واین را حس کنی که زمان هم دیگر در حرکت نیست آخر اوهم امشب مهمان ماست.


نگران فاصله ها نباش، اگر دلت لرزید و بارانی گرفت دعایی هم به حال بیابان کن که توامشب میزبانی نه مهمان.




۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

یک روز آبی





امروز قصد کردم در شیوه نگارشم یه تغییری بدم و یه زره ساده تر بنویسم.اصلا یادم رفته اسم اینجا پیک آبی و من هم مسئول پیک آبیم حالا چه اینجا چه تو شهرداری و اصلا بماند که پیک آبی سامانه اطلاع رسانی مبتنی بر موبایل شهرداری مشهد که توسط روابط عمومی شهرداری داره اجرا میشه و قرار تو فاز اول در سی نقطه شهری دستگاه ارسال بلوتوث نصب بشه و ما برای ملت ببلوتوثیم
ولی در احوالات امروز

@
امروز بد کلی مکافات نقاط 23 و24 یعنی تقی آباد و سه راه خیام هم دستگاش نصب شد و مونده 6  نقطه دیگر بماند اتوبوس رانی
کلی ضد حال زد ولی ترمینال و اداره  پست کلی بهمون فاز دادن تا ببینم فردا چی میشه

@@
چه سوتی دادم سر صبح و اقای بهروز  از دستم شاکی شد   از دست این اقای قاضی زاده آخر کار باهاش تسویه می کنم

@@@
اینم عکس محمد رضا پسر عمومه که دیشب سر زده اومد خونمون و فقط بلده بخنده قابل توجه بعضی ها که با بچه خواهرشون هی پز می دن

@@@@
امروز وبلاگ یه باز دید کننده از لهستان داشته خیلی برام جالب بود

@@@@@
چند روز فقط دارم به تغییر فکر می کنم و ذهنم بدجور درگیره خدا باعث و بانیش را در کنف لطفش حفظ کند

@@@@@@
آخر هفته و شب تولد امام رضا رو عشقه مثل هر سال همه مشهدن اینجا برای خودش بهشتیه

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

حرف زدن ممنوع


حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم


و حرف هایی است برای نگفتن


که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند


و سرمایه ی ماورایی هر کس حرف هایی است که برای نگفتن دارد


حرفهایی که پاره های بودن آدمیند


و بیان نمیشوند


مگر آنکه مخاطب واقعی خویش را بیابند

شاندل


۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه




و اكنون زمان سكوت است

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

شكر شكن



ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

حكم دل



يا رب بلد الحرام و المسجد الحرام

آن شب به دنبال عشق به وصال چشمانت رسيدم، به دور سياهيش طواف كردم، نمازم را در خم ابرويت خواندم و خود را عاشق پنداشتم. ولي امشب كه باز به ياد چشمانت و آن عشق ديرينه كوچه گرد گشته ام به وصال دل خويش رسيدم به ياد آن شب به دور سياهيش طواف كردم رمى جمرات كردم و نمازم را رو به او خواندم و به يادت سكوت كردم، مي داني كه سكوت برايم بهترين هديه است البته فراموش كرده بودم كه اين را خوب مي داني چون سحرت در سكوتت نهفته است.دلم را از او خواستم ، نماز شكر خواندم كه هنوز دلم برايش مي لرزد و اذن دخول را بايد رو به او خواند و وارد شد
آن شب دلم را يافتم ، او را كشتم و آموختم كه عبور كار مردان است و نور توشه مسافران است نه قسمت دلبستگان و به راه افتادم تا در پرتوي توشه سفر تو را براي او پيدا كنم و هنوز در سفرم، سفري به حكم دل

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

دل ناکوک


به نام تو
يکی نيست پندی دهد اين دل ِ ناکوک
يا دست ِ ناآزموده را
که دست َم کوک ِ ماهور می رود
دل َم شور می زند

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

آبشار لطف


به نام خالق آبشار


هنوزهم بر اين اعتقادم كه برزخ جايي است ميان دو بهشت، بهشت عقل و احساس كه در آن زمان بي معناست و ساكنان آن محكوم به سكوتند تا به يقين برسند و بهشت خود را انتخاب كنند؛ چه سخت است انتخاب وبه وصال رسيدن البته مي گويند كه عشق همين لحظات جستجو و تكاپو براي رسيدن به وصال است وبراي عاشق تكرار ناپذير است ولي در عجبم كه چه راحت اين باور قديمي را كه يقين اكتسابي نيست بلكه انتسابیست را فراموش كرده ام به قول خواجه شيراز


از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به لطف مهر شما خاک زر شود


يقين همان لطف توست است و اعجاز غمزه لطف تو آن است که دو بهشت گاه در عرض هم و گاه در مقابل هم هستند را در طول هم قرار می دهد
فقط نوشتم تا اقرار كنم غمزه ات بس بود تا به بقين برسم ، صبح که صدایت را شنیدم هرگز باور نمی کردم قرار است امشب مرا در آغوش بکشی و بار دیگر مرا بازنده عشق بازی کنی


چاک خواهم زدن این دلق ریایی چکنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم



۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

برزخ

به نام آفريدگار رنگين كمان

از قديم شنيده بودم برزخ سرزميني است ميان بهشت و جهنم ولي امروز بر اين باورم كه برزخ جايي است ميان دو بهشت، بهشت عقل و احساس كه در آن زمان بي معني است و ساكنان آن محكوم به سكوت تا كه به يقين برسند و بهشت خود را انتخاب كنند؛ و چه سخت است انتخاب و به وصال رسيدن البته مي گويند كه عشق همين لحظات جستجو و تكاپو براي رسيدن به وصال است كه براي عاشق تكرار ناپذير است
ديگر حتي حوصله نوشتن را هم ندارم ولي چه كنم كه دل نمي گذارد و مجبورم كاش ديروز بودي و ميديدي زماني كه با سفير عشق خلوت كرده بودم و تمام ناگفتني ها دوره عشق بازي را به زبان آوردم و زماني كه نوبت به تو رسيد حالم چقدر خراب بود هنوز هم گيجم نه از ديروز بلكه از بهار شايدهم از شب هاي كه مكه، مدينه و مشهد با خود خلوت مي كردم به ياد تو بودم با خود عهد كرده ام كه در زمان و مكان حضور تو حرفي نرنم و فقط سير نگاهت كنم سير سير سير تا شايد بتوان بهشت را حس كرد و يقين را پيدا كرد گاهي با خودم فكر مي كردم كاش مي توانستم تمام احساسم را به راحتي انتقال مي دادم و در انتظار اعجازش مي ماندم ولي حيف كه بايد صبر كرد و سكوت كرد و تنها دل خوش به نشانه ها بود






۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

دعا باران


هزاران نفر برای باریدن باران دعا می‌کنند

غافل از آنکه خداوند

با کودکی است که چکمه‌هایش سوراخ است

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

اشك ها و لبخند ها

درست مثل سال 84 در سكوتي محظ و با قيافه اي جدي و عبوت به شيشه رو برو خيره شده است، آرام آرام خاطرات همين ديروز كه تازه آمده بودند و به سبب يك سلام ساده دور هم جمع شده بودند و بازيگر نقش آدمهاي خوب داستان شدند را تا همين امروز كه داشتند از هم جدا مي شدند رو با خودش مرور مي كرد خاطراتي كه شايد گذشت زمان ارزشش را مشخص كند و آنگاه كه ديگر نشود قيمتي برايش گذاشت ولي به هر حال ديگر زمانش رسيده است و بايد به تنهايي به استقبال آينده رفت و به اميد سلامي دوباره زنده بود.
صداي بلند گو ايستگاه مثل هميشه همه را به تكاپو مي اندازد ولي اين بار ديگر كسي سعي ندارد كه خود را پشت تعارف هاي كوچه بازاري پنهان كند بلكه اعجاز كلمات، چشم هاي قرمز ،گونه اي نم ناك و آغوش گرم همديگر لكيشن آخرين سكانس داستان است. چشم ها در بهت آخرين ديدار او را تا ايستگاه قطار همراهي مي كند و دست ها به نشانه آغاز دلتنگي ها بالا مي رود(.25 شهريور 88)

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

تفاوت

به نام خداوند رنگین کمان

زیبایی رنگین کمان از کنار هم قرار گرفتن رنگ هایی متفاوت هست و بس