صفحات

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

زبان نگاه



نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست

تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست

گوش كن با لب خاموش سخن مي‌گويم

پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست

روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد

حاليا چشم جهاني نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه

اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست

اين همه قصه فردوس و تمناي بهشت

گفت و گوئي و خيالي ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به ديباچه عقل

هر كجا نامه عشق است نشان من و توست

سايه ز آتشكده ماست فروغ مه و مهر

وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست

پاورقی
--------------------
این شعر اولین بار تو فاطمیه از حاج محمود شنیدم و مدت ها زمزمه می کردم بعدش که گشتم دیدم ماله هوشنگ ابتهاج 

هیچ نظری موجود نیست: