صفحات

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

یک روز خاکستری

به نام خداوند شیطان
روز داغونی بود امروز اونم بدجور،سه تا گند گنده زدم و فقط جاش تونستم با حاج رضا هماهنگ کنم تا برم یه سر پیشش سولاتم رو بپرسم
@
دستگاه 25 هم نصب شد ،روی دکه پست میدان احمد آباد فقط مونده 5 تا دیگه خدا خودش بخیر بگذرونه
@@
سر شب داشتم میلامو مرتب می کردم چند تا میل قدیمی رو دیدم و دوباره خوندم کاش آدما به نوشتهاشون وفادار بودن و لی حیف که نیستند
@@@
پرسپولیسم باخت ولی بازم روز گندی بود امروز

شهریاران کوچک





امروز بعد از چند ماه پیگیری طرح شهریاران کوچک برگزار شد البته بدون عمو پورنگ و آقاجون سلیمون بلکه با بچه های برنامه جمعه ها جمعمون جمع همون دایی بهنام و غوره. اونم پخش مستقیم از شبکه یک به هر حال پدرمون در اومد اما حواشی امروز
@
خیلی شلوغ بود تو محوطه گرادین هیچ جای نشستنی نبود
@@
همه منتظر آقا جون سلیمون بودن ولی دایی بهنام اومد
@@@
یکی باید  پدر و مادر را جمع می کرد بچه ها که همه گرم برنامه بودن
@@@@
خانمی که صدای غوره رو در می آورد کپی مریم خانم بود مو نمی زد
@@@@@
یه چنتا بچه ام گم شدن چه گریه ای می کردن ولی اون دوتا مادری که بچشون گم شده بود وضعشون از همه بدتر بود واسه همین همه اون دوتا را تحویل می گرفتن به خصوص آقای کیانی
@@@@@@
به هر حال خدا را شکر که تموم شد و راحت شدیم،  منتظر نیمه آذرم تا ماهم راحت شیم


۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

مبهوت




زمین مبهوت قدوم زمینیان است امشب

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

عیدانه



میلاد سلطان خراسان مبارک

دل های مشبک


به نام خداوند خورشید


زمینیان در آرزوی آسمان و اهل آسمان در حسرت حال و هوای اهل زمین، نمی دانم امشب هر شهر چه خبر است؛ یا بهشت بر روی زمین هبوط کرده است یا زمین و اهل زمین به معراج رفته اند، که اهل زمین آسمان در کنار هم در طوافند. به گمانم اگر شیطان هم عهدی نبسته بود اکنون در حال طواف بود.


امشب همه مهمان تو هستند و یمن قدوم تو غرق در سرورند. نمی دانم در این هیاهو هر کسی به دنبال چه می گردد عده ای مدهوش عطر سیب هستند و جماعتی مدهوش عطر یاس و من به دنبال دل خویش هستم که دیر زمانی است گم کرده ام.


امشب بوی بهشت از از زیر پای مردمان می آید نه مادران کافی است اندکی درنگ کنی واین را حس کنی که زمان هم دیگر در حرکت نیست آخر اوهم امشب مهمان ماست.


نگران فاصله ها نباش، اگر دلت لرزید و بارانی گرفت دعایی هم به حال بیابان کن که توامشب میزبانی نه مهمان.




۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

یک روز آبی





امروز قصد کردم در شیوه نگارشم یه تغییری بدم و یه زره ساده تر بنویسم.اصلا یادم رفته اسم اینجا پیک آبی و من هم مسئول پیک آبیم حالا چه اینجا چه تو شهرداری و اصلا بماند که پیک آبی سامانه اطلاع رسانی مبتنی بر موبایل شهرداری مشهد که توسط روابط عمومی شهرداری داره اجرا میشه و قرار تو فاز اول در سی نقطه شهری دستگاه ارسال بلوتوث نصب بشه و ما برای ملت ببلوتوثیم
ولی در احوالات امروز

@
امروز بد کلی مکافات نقاط 23 و24 یعنی تقی آباد و سه راه خیام هم دستگاش نصب شد و مونده 6  نقطه دیگر بماند اتوبوس رانی
کلی ضد حال زد ولی ترمینال و اداره  پست کلی بهمون فاز دادن تا ببینم فردا چی میشه

@@
چه سوتی دادم سر صبح و اقای بهروز  از دستم شاکی شد   از دست این اقای قاضی زاده آخر کار باهاش تسویه می کنم

@@@
اینم عکس محمد رضا پسر عمومه که دیشب سر زده اومد خونمون و فقط بلده بخنده قابل توجه بعضی ها که با بچه خواهرشون هی پز می دن

@@@@
امروز وبلاگ یه باز دید کننده از لهستان داشته خیلی برام جالب بود

@@@@@
چند روز فقط دارم به تغییر فکر می کنم و ذهنم بدجور درگیره خدا باعث و بانیش را در کنف لطفش حفظ کند

@@@@@@
آخر هفته و شب تولد امام رضا رو عشقه مثل هر سال همه مشهدن اینجا برای خودش بهشتیه

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

حرف زدن ممنوع


حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم


و حرف هایی است برای نگفتن


که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند


و سرمایه ی ماورایی هر کس حرف هایی است که برای نگفتن دارد


حرفهایی که پاره های بودن آدمیند


و بیان نمیشوند


مگر آنکه مخاطب واقعی خویش را بیابند

شاندل


۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه




و اكنون زمان سكوت است

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

شكر شكن



ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

حكم دل



يا رب بلد الحرام و المسجد الحرام

آن شب به دنبال عشق به وصال چشمانت رسيدم، به دور سياهيش طواف كردم، نمازم را در خم ابرويت خواندم و خود را عاشق پنداشتم. ولي امشب كه باز به ياد چشمانت و آن عشق ديرينه كوچه گرد گشته ام به وصال دل خويش رسيدم به ياد آن شب به دور سياهيش طواف كردم رمى جمرات كردم و نمازم را رو به او خواندم و به يادت سكوت كردم، مي داني كه سكوت برايم بهترين هديه است البته فراموش كرده بودم كه اين را خوب مي داني چون سحرت در سكوتت نهفته است.دلم را از او خواستم ، نماز شكر خواندم كه هنوز دلم برايش مي لرزد و اذن دخول را بايد رو به او خواند و وارد شد
آن شب دلم را يافتم ، او را كشتم و آموختم كه عبور كار مردان است و نور توشه مسافران است نه قسمت دلبستگان و به راه افتادم تا در پرتوي توشه سفر تو را براي او پيدا كنم و هنوز در سفرم، سفري به حكم دل

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

دل ناکوک


به نام تو
يکی نيست پندی دهد اين دل ِ ناکوک
يا دست ِ ناآزموده را
که دست َم کوک ِ ماهور می رود
دل َم شور می زند