صفحات

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

دل مشغولی یک سرباز

هو البصیر
یاداولین کنفرانس دوران دانشجوییم در درس مبانی مدیریت و کتاب معروف مدیر یک دقیقه ای بلانچارد بود.یکی از جالب ترین نکات این کتاب این بود که شخصیت اصلی این داستان که یک مدیر بود بر این باور بود که اگر فضا حاکم بر محیط کار را برای کارمندان به صورت کامل تشریح نکنی کارمندان تو بازه ای دچار توهماتی میشن که میتونه مضر باشه و سرعت کار رو بگیره . این مطلب برای من تو جلسه امروز روابط عمومی ثابت شد.
امروز با آقای حامد مقدم و در ادامش با طه جلسه ای داشتیم که نتها برای من جای حسرت داشت که دارم در این شرایط این دوستان عزیز و شرایط کاری خوب رو بابت سربازی ترک می کنم.

پاورقی
---------------
مطالب درج شده در داخل وبلاگ پیک آبی شاید در برخی موارد جنبه انتقادی داره ولی به این معنی نیست که شرایط کاری در روابط عمومی بد بلکه به طور برعکس اینجاشرایط کاری بسیار عالی
به رسم مازیار مطالب امروز رو تقدیم می کنم به طه لعلیانی عزیز که امروز کلی به ما حال داد

۶ نظر:

taha گفت...

فردا شب در مهماني خداحافظي امين شركت نكنيد.
چون خصوصيه.
فقط ميتونين بي صبرانه منتظر دعوت باشين.

محمدرضا گفت...

ایشالله به سلامتی بری بیای

rahro گفت...

سربازي كه براي شما مثل هلو مي‌‍ مونه.
هلوهام كه رسيدند!
موفق باشي.

اميرحسين گفت...

تمام دليلي كه باعث شد اين جلسه رو بگذارم همين بود... واقعا بعضي وقتا فضا خيلي فرق مي كنه... خوشحالم كه خروجي كه مي خواستم رو گرفتم...

رضـا گفت...

سلام بر سرباز امین!
چه خبر حاجی! کی آشتو بیایم بخوریم! حاجی زودتر برو که حداقل یکی از طلبکارام کم شن! اونجا دعا می کنم شوخی شوخی یه کاتیوشا... دور از جون
میگن سربازی آدم رو مرد می کنه، شما هم که بالاخره ...
حاجی جون ما جون ما جون ما اون موهاتو کچل کردی به آرایشگر بگو نریزه دور خیلی لازمش دارم آخه نادره و فاخر
فقط دلم میسوزه که توی بیچاره که جون نداری چه جوری میخوای کلاغ پر ، از جلو نظام و عقب و جلو و چپ و راست بری! برات دعا می کنیم زود برگردی!
و نکته آخر اتحادیه چند سالی میشه شهید نداده، گفتن برای حل مشکلات و گره ها، خون میخواد... شهید میشی، یه خیابونم مثل ایرج میرزا گیر میاریم که شاعر مستهجن باشه و به نامت می کنیم
چاکریم

ستاره گفت...

قطعي شدن رفتنتون خيلي خبربدي بود ...