صفحات

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

سایه روشن


هو الباقی
خاطراتی از کودکی هست که تصویر روشنی ازش وجود نداره ولی حسی رو بهت منتقل میکنه که هیچ مفهوم خارجی نداره ولی خیلی لذت بخشه. زن دایی مادرم یکی از همون حس های قدیمی بود که دیروز همراه خاطراتش به خاک سپردیمش .
آدم عجیبی بود و فوق العاده دوست داشتنی خدا رحمتش کنه هیچ کس فکر نمی کرد بعد مادر بزرگ مادرم نوبت اون باشه. اگر این مطلب رو خوندید برایش یه فاتحه بخونید.

۴ نظر:

rahro گفت...

سلام. تسليت حاجي. خدا رحمتشون كنه.

setare گفت...

سلام .تسليت عرض ميكنم .خدارحمتشون كنه ....
اين اتفاق خواهي نخواهي درسرنوشت همه مابه وقوع ميپيونده....
غم اخرتون باشه

setare گفت...

سلام .تسليت عرض ميكنم .خدارحمتشون كنه ....
اين اتفاق خواهي نخواهي درسرنوشت همه مابه وقوع ميپيونده....
غم اخرتون باشه

میرزا کوچک خان گفت...

سلام
خسته نباشی خیلی وقته که ندیدمت وبلاگ تو و چند تا دیگه از بچه ها رو که دیدم جا خوردم فکر نمیکردم اینقدر فعال باشین.
بابت این اتفاق هم تسلیت میگم.
از خدا میخوام دیگه غم نبینی.
فعلا بای.