صفحات

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

یک روز گند

هو الجمیل
درست زمانی که تو تاکسی داری فکر می کنی چند وقته همه چیز داره خوب انجام میشه یک دفعه از زمین و آسمان برات می باره و تو مبهوت می مونی چیکار کنی و ناشیانه ترین کار رو انجام می دی و این خودش میشه شروع یک داستان جدید

فقط یادمه چشمام رو بستم و هر چی تو دلم بود رو گفتم ،خوب کسی که در سخت ترین روزهای روابط عمومی و پیک آبی همیشه آرام بوده و لبخند می زده حالا داره از شدت عصبانیت منفجر میشه پس قضیه کاملا جدیه،پس باید یک کاری کرد ....

خوب یک کاری هم شد و این خودش شد داستانی جدید و کسی که باید متوجه اشتباهش بشه مثل همیشه یکی دیگه رو قربانی کرد و این شد شروع یک داستان دیگه که هنوز ادامه داره و بد جور دارم اذیت می شوم چون از سو تفاهم به شدت متنفرم

۳ نظر:

شب گفت...

سلام امین جان زیاد فکر نکن به من هم سر بزن خوشحال میشم!

rahro گفت...

سلام، رئيس!
از قديم گفتن: از ماست كه بر ماست.
البته من هيچ وقت نفهميدم كدوم يكي از اين ماست‌ها با شير درست ميشه!

باران گفت...

سلام .اميدوارم هيچ وقت ناراحت نباشين
خوب بايك توضيح ساده فكركنم همچي حل بشه البته اگه طرفتون منطقي باشه