صفحات

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

عشق، لپ تاپ، رشوه



به نام خداوند گمنامی
زمانی که هیچ گونه نکته مبهمی در خصوص پیک آبی وجود نداره ولی آقای حامد مقدم (مدیر کل اداره روابط عمومی و بین الملل شهرداری مشهد) از روند کلی کار اصلا رضایت نداره دیگه مهم نیست که تو و تیمت چه معجزه ای کردی و شریک کاریت چه بد قولی هایی که  کار به این جا رسیده، و هر روز هر تازه واردی چه منبری میره برایت که اون داره چه خدمت بزرگی  برای بشریت انجام میده و در آخر با لحنی مسخره حال دستگاه های تو رو هم می پرسه.

کاش می شود مثل چند سال پیش به نشانه اعتراض کار و واگذارم می کردم تا مشکل کار برای همه مشخص بشه، و بعد زمانی که آقای حامد دوباره کار جدیدی رو شروع می کرد و هیچ کسی دورش نبود، هیچ امکاناتی نبود، پولی نبود، اعتباری نبود، قرار دادی نبود، خرج کردنت به عهده جیب خودت بود و انواع کار ریز و درشت از امپراتوری و آبدارچی گری تا ... از زمین و آسمان می بارید و همه نظار گر زمین خوردنت بودن دعوت به همکاریش رو لبیک می گفتیم، درست مثل شروع کار در روابط عمومی

درست یک سال ازش می گذره و دوباره داره تکرار می شه، شده شبیه امتحانات زمان دانش آموزی درست در یک زمان با یک موضوع ولی شکلی متفاوت اما کسی که دوبار تو یک امتحان رد بشه، بار سوم آخرین فرصته براش

----------------------------------------------------------
پاورقی

یه چند وقتیه که دیگه تحمل رفتار برخی دوستان تو روابط عمومی سخت شده امیدوارم که پیشنهاد کاری جدیدی بهم نشه.

امروز برای کشیدن یک کابل 300 متری مجبور شدیم دم یک مامور مخابرات رو ببینیم اونم بابت سیمی که نبود ولی انگار بود.

سعید جعفر نژاد و الیاس علیزاده رو به بهانه دیدن یک از بچه های طرح راهنمایی بعد از مدت ها دیدم.

برای خریدن یک لپ تاپ سه ساعت راه رفتم، تجربه جالبی بود کلی اطلاعات جدید دستم اومد.

۱ نظر:

Unknown گفت...

سلام. روزگار كه سخت مي شود آدم تازه يادش مي آيد كه چه دوستي ها كه مي توانسته داشته باشد و چه دوست ها...
آقاي حامد بايد چندي اطراف را خالي ببينند تا شايد درك كنند برخي چيزها را...
به هر حال اميد آنكه شكايتي در دل شما، از ما نباشد البته فقط شما چون ديگران مهم نيستند!