صفحات

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

وصل

ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر

مانده آسوده بخسبد چو به منزل برسد

بعد از یه سفر یک ماه به هر حال از سروان برگشتم سلام به همه

۴ نظر:

روشنايي گفت...

شنيده ام سخني خوش كه پيركنعان گفت
فراق يار نه ان ميكند كه بتوان گفت



خوش خبرباشي اي نسيم شمال
كه به ما ميرسد زمان وصل

امین رحمان زاده گفت...

سلام
ممنون از بابت ابراز لطفتون
ممنون میشم خودتون رو هم معرفی کنید.

Taha گفت...

همون طور که تو وقتی با یک موقعیتی مواجه شدی که اصلا فکرشم نمی کردی منم تو همچین حالیم.
به هر حال این همه عمرمو الکی تلف کردم این مدتم روش.
همین که می بینم یه دوست مثل تو حواسش بهم هست برام بزرگترین کمکه.
دعا کن از سراوان برگردم!!!

ناشناس گفت...

سلام. مي خواستم ازتون يه خواهشي بكنم. راستش ديگه درست و غلط رو گم كردم.شما يكي از صميمي ترين دوستاي اقاي حكاك هستيد. ببينيد آقاي حكاك دارن با كار زياد به خودشون خيلي فشار ميارن. اگه ميشه يكم بيشتر باهاشون باشين .تنهاشون نگذارين چون همينجوريش هم خيلي تنهان.اول سپردمشون به خدا وبعد هم به شما.ببخشيد مزاحم شدم.ياعلي.