صفحات

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

سلطان عشق


زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
 
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
  گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
 
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
  سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


۲ نظر:

بیداری گفت...

بسمه تعالی
با نظر به اینکه سایت بیداری که متعلق به بیسج دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است ومی خواهد دانشجویان بلاگری دانشگاه آزاد را جمع آوری کند خواهشمند است جواب این سوالات را به وبلاگ مورد نظر بگذارید
شما جزء کدام دانشکده اید؟
ورودی چند هستید؟
نام مقطع خود را بیان کنید.
نام رشته تحصیلی شما چیست؟
اگر درس شما تمام شده فارغ التحصیل چه سالی هستید؟
با تشکر
یا علی

ناشناس گفت...

دل من باز در آن زلف گره گير افتاد
عاشقان مژده كه ديوانه به زنجير افتاد